بنام الله
عملیات مسلمبنعقیل(ع) از خیلی جهات برای ما دارای اهمیت بود. عملیات گسترده بود و دشمن برای اینکه جلوی پیشروی ما را به سمت بغداد بگیرد، اقدام به پدافند وسیع و محکم کرده بود. اینکار، برای رزمندگان ما مشکل به وجود میآورد، ولی حضور حاج همت در میان رزمندگان تا حدودی این مشکل را مرتفع میساخت.
کار در شرایط بسیار سختی انجام میشد. در منطقه «قلعه جوق»، سمت راست «میان تنگ»، پرتگاه بزرگی بود که از نظر تاکتیکی تصرف آن غیرممکن به نظر میرسید ولی رزمندگان، در کنار حاج همت و با لطف و عنایت خداوند، موفق شدند آنجا را تصرف کنند و این برای ما عجیب بود که چهطور چنین چیزی ممکن است و چرا عراقیها نتوانستند مقاومت کنند.
پس از عملیات، وقتی که تعداد زیادی از عراقیها به اسارت درآمدند، عدهای از آنها را نزد حاجی فرستادیم. یکی از اسرا میگفت: «وقتی حمله ایرانیها شروع شد، در نهایت بهت و حیرت دیدم که فوج فوج نور به سمت ما میآید و اصلاً رزمنده و سربازی در کار نیست؛ هرچه هست نور است. در آن حالت، قادر نبودیم مقاومت کنیم و مانند طلسمشدهها، هیچ حرکتی نمیتوانستیم از خودمان نشان بدهیم…»
صبح عملیات، حاج همت با شهید «حسین راحت» در ارتفاعات «گسیکه» حضور پیدا کرد و هدایت عملیات را در یکی از جبهههایی که مسلط بر «مندلی» بود، به عهده گرفت. آتش دشمن در خط اول سنگین بود و بچهها شرایط سختی را پشت سر میگذاشتند. نیروها وقتی زیر آن آتش سنگین، حاج همت را در کنار خود دیدند، سر از پا نمیشناختند. انگار نه انگار که باران گلوله و خمپاره از آسمان میبارد. همه از سنگرها بیرون آمدند و به طرف او دویدند. او را در آغوش گرفتند و میبوسیدند. حاجی هم آنها را بغل میکرد و سر و رویشان را میبوسید.
وقتی حاج همت به آنها ملحق شد، انگار چند گردان کمکی از راه رسیده بود و وضعیت خط دگرگون شد. بچهها توان و نیروی فوقالعادهای گرفته بودند و همه اینها ناشی از علاقه بیحد و حساب آنها به حاجی بود.
او در مقام یک فرمانده هیچوقت از رزمندگان فاصله نگرفت و همیشه در کنار آنها بود. از وقت استراحت خود میزد و پیش رزمندهها میرفت.
در همان عملیات، در قرارگاه ظفر، میدیدیم که حاجی در یک روز چند جا حضور دارد: صبح در منطقه مشغول شناسایی بود و ظهر در کنار یک گردان، نماز جماعت میخواند و برایشان صحبت میکرد. بعدازظهر در قرارگاه بود و مشغول پاسخگویی به فرماندهان ردههای مختلف؛ شب مشغول خواندن گزارشات میشد و باز به یکی دو تا از گردانهای دیگر سر میزد و نیمه شب هم در رزم شبانه حضور میکرد. شاید لحظات آخر شب را هم به خلوت خود و خدایش اختصاص داده بود.
باور کردن این موضوع مشکل است ولی آنچه واقعیت دارد این است که خوابیدن حاجی را کمتر میشد دید. بیشتر مواقع، در حالی که داشت از نقطهای به نقطه دیگر میرفت، داخل ماشین استراحت میکرد. به همین خاطر، دایم رانندهها عوض میشدند و باز هم راننده کم میآمد.
* حسین الله کرم